لطفا صبر کنید ...

«ددی سایت» مکانی است که در آن می توانید یک گفتگوی سالم، بدون استرس و سازنده با دیگران داشته باشید. برای شروع ثبت نام کنید و یا وارد حساب کاربری خود شوید.

تاپیک های پیشنهادی به شما

تاپیک های جدید (بیشتر)

نظرسنجی های جدید (بیشتر)

موزیک های جدید (بیشتر)

لحظات جدید (بیشتر)

تاپیک های به روز شده (بیشتر)

تاپیک های پر بازدید 3 روز گذشته (بیشتر)



بازگشت به صفحه قبل بازگشت به لیست تاپیک ها پرینت این صفحه به اشتراک گذاری این صفحه در فیسبوک به اشتراک گذاری این صفحه در تلگرام به اشتراک گذاری این صفحه در واتس اپ به اشتراک گذاری این صفحه در اکس بزرگ کردن اندازه قلم کوچک کردن اندازه قلم کپی لینک این صفحه 
همیشه رو قولش حساب باز کردم
همیشه بهش اعتماد داشتم
حالم با حرفاش خوب میشد حتی اگر خوب نبودم با یه کلمه منو دگرگون میکرد
یه جور امید بود تو زندگیم
انگار یه چیز خاصی باخودش به همراه داشت
همیشه بهش حسادت میکردم چون شاد بودنش همیشگی بود ، لبخنداش ، اون انرژی مثبتی که به اطرافیانش میداد خیلی عجیب و کمیاب بود
من همیشه احساس ضعف میکردم نسبت بهش،
دوست داشتم حداقل بتونم شبیه اون باشم
یا حداقل همیشه شاد باشم
ازاینکه یه روز با چشمای ورم کرده و قرمز با دوستام رو به رو میشدم و مدام سوال میکردن چرا گریه کردی ؟چرا چشات ورم کرده؟ یا اینکه وقتی شاد بودم براشون یه جور عجیب بود و میگفتن انشالله پایدار باشه خنده هات فردا نیای با چشمای گریون و زانوی غم بغل کنی منو عذاب میداد احساس پوچی میڪردم
گاهی بهش حسادت میکردم گاهی دوست داشتم جای اون بودم
اینقدر عجیب و کم یاب بود که وقتی باهاش یه استکان چایی میخوردی دوست داشتی بیشتر کنارش باشی و فقط برات صحبت کنه
اونقدر چایی به دلت میچسبید که باز دلت هوای یه چایی و قندپهلو دیگه میکرد
ازاینایی که میگی یکیش کمه ، کاش اطرافمون پر بود ازاین آدمای شاد و یک رنگ ، از اینایی که وقتی هستند با اینکه تو فصل پاییز گیر کردی اما همه جا شکوفه دادن و بوی بهار به مشامت میرسه
دلم میخواست اونقدر بهش نزدیک بشم تا راز شاد بودنش رو بفهمم
با اینکه همیشه دوست داشت بیرون همدیگه رو ببینیم، تصمیم گرفتم برم خونه اش و با یه دسته گل نرگس اینبار از تراز خونه اس باهاش چای بنوشم
باهاش تماس گرفتم و گفتم سوپرایز ،، در رو باز کن ، یه مکث کوتاه کردو من من کنان گفت واقعا الان پشت دری؟ گفتم چیه مهمون ناخونده نمیخوای؟ مثل همیشه خندید و گفت چرا نخوام ؟ تلفن رو قطع نکرده در رو باز کرد و با روی خوش ازم استقبال کرد ، گفت مثل همیشه چایی؟ گفتم آره ، رفت تو آشپزخونه که گلارو بزاره تو گلدون آب و چایی دم کنه که با خنده صدامو بالا بردم گفتم من میرم تو تراز چاییمو بیار بالا و با عجله پله هارو طی کردم وقتی رسیدم به سالن طبقه بالایی دیدم یه پسر هم سن و سال خودش رو تخت خوابه، خواستم زودتر از سالن بگذرم برم تراز که یه خانم رو دیدم  تو تراز رو ویلچر نشسته بود ، با لکنت زبون گفتم سـ...سلام ، اون خانم جواب داد علیک سلام دخترم خوش اومدی خواستم بگم ببخشید که صدای قدمهاشو از پله ها شنیدم که داشت میگفت چرا ببخشیم ؟ اتفاقا امروز دوست داشتم چایی بخورم اما تنهایی صفایی نداشت آخه مادرم بخاطر معده اش چایی نمیخوره ، برگشت به پسری که روی تخت خوابیده بود نگاه کرد و گفت داداشمم که اصلا نمیتونه نوشیدنی گرم بخوره ، بهش گفتم داداشت؟ گفت بیا بشین چاییت سرد نشه ، بهش گفتم هیچ وقت نگفته بودی داداش داری؟! گفت داداش دوقلوی منه ،تو زایمان انگار بهش اکسیژن نمیرسه و برای همیشه عقب مونده ذهنی و حرکتی موند ، مادرمم که از 5 سال پیش نتونست راه بره و رفیق پایه اش شده این ویلچر ، دستمو گذاشتم رو دستش ، بهم نگاه کرد برای اولین بار دو دو زدن اشکاشو تو چشماش دیدم ، بهش گفتم منو ببخش ، خیلی بهت بدهکارم ، همیشه شونه ات مرحم دردا و زخما و مشکلات من بود اما هیچ وقت ازت نپرسیدم تو چه دردی داری ، همیشه بهت حسودی میکردم اما الان بهت افتخار میکنم ، تا ابد نمیتونم این بدهی رو باهات صاف کنم ، اما بهت قول میدم نذارم اشکامو ببینی ، بهت قول میدم از این به بعد من فقط بخندم و برات چایی بریزم و تو حرف بزنی و از دردایی بگی که حتی درو دیوار این خونه نشنید و ندید ، خیلی دوسِت دارم ، بازم تو پیروز شدی
برای شرکت در این گفتگو وارد حساب کاربری خود شوید و یا یک حساب کاربری جدید ایجاد نمایید.


در حال دریافت پست های این تاپیک

تبلیغات و آگهی ها


نوشتن وصیت نامه در هر سن و سالی نشانی از عاقبت اندیشی و واقع بینی است. در این راستا سرویس آنلاین وصیت نامه « وصیت ساز » یک سامانه جامع و تخصصی است که ...

یکی از نشانه های جامعه سالم این است که افراد می توانند در محیطی دوستانه و صمیمی با دیگران به گفتگو و تبادل نظر بپردازند.  ایجاد این محیط خود یک چالش ...

دانستن اینکه پدربزرگ و یا مادربزرگ پدر یا مادر شما چه کسانی بوده اند بسیار هیجان انگیز است. همه ما دوست داریم که ریشه خود را بیشتر بشناسیم. در این راس...